تعداد بازدید : 155137
تعداد نوشته ها : 279
تعداد نظرات : 13
سپس به اتاق خود رفتم وقبل از خواب به این موضوع فکر میکردم که ده دوازده ساعتی بخوابم و یه جورایی جبران مافات کنم ولی قبل ازاینکه گوشی موبایلم زنگ بزند از خواب پریدم و پس ازنماز با کمال تعجب اصلا احساس خواب الودگی نمیکردم ولی به هر حال با کلی زحمت و ممارست دوباره خوابیدم تا ساعت حدود نه.بعدش هم در مراسم تعزیه ای که نزدیک خونه ما هست شرکت کردم . سراغ چند تا از رفیقای قدیمی رفتم به خواهر و برادرام سر زدم و خلاصه این دوسه روز مثل برق و باد طی شد وما دوباره به پادگان رفتیم.صبح شنبه رژه حماسی که اماده کرده بودیم را اجرا کردیم.با عادی شدن شرایط سخت سرعت گذشتن روزها بیشتر شده بود و روزها مثل برق و باد میگذشت تا اینکه صبح چهارشنبه....