...خوب صبح جمعه مجددا ساعت چهار ونیم بر پا را زدند و مثل دیروز کار هایمان را انجام دادیم و ساعت حدود شش و نیم که از مهدیه برگشتیم به خیال اینکه یک خواب حسابی تا ساعت یازده میریم و کمبود خواب این چند روزه را جبران میکنیم.چراغ های اسایشگاه را خاموش کردیم وبه خواب هم رفتیم ولی نه تا ساعت یازده بلکه تا ساعت هفت و ربع که با صدای فرمانده از خواب پریدیم.
فرمانده گفت که فرماندهی محترم مرکز اموزش دستور دادند که امروز تمرین رژه کنید .چون فردا صبحگاه مشترک داریم و شما هم باید رژه بروید .خوب با هر سختی که بود تخت خود را رها کردیم و به صفوف رژه رفتیم .این تمرین رژه تا ظهر طول کشید و انصافا خیلی سخت و خسته کننده بود ولی فرمانده گروهان به ما دلداری میداد که اگه خوب رژه برید و خیلی خوب بگیرید(فرمانده پادگان که از بالا رژه تک تک گروهان ها را مشاهده میکند در صورتی که از رژه گروهان به دلیل هماهنگی در بالا و پایین اوردن دست وپا(دست با پای مخالف یعنی پای چپ و دست راست با هم بالا می ایند و بالعکس مثل همون حالتی که نا خواسته توی راه رفتن همگی ما ها انجام میدیم) و یک ضرب بودن صدای پاها که به زمین میخورد راضی باشد می تواند با صلابت خاصی بگوید" گروهان خیلی خوب"(البته گفتن این عبارت هم سبک و سیاق دارد وکشکی نیست یعنی فرمانده باید با ضرب طبل این عبارت را بیان کند وطوری بگوید که این عبارت زیر پای راست رژه روندگان تمام شود و انوقت سربازان با صدای رسا زیر پای چپ اول بگویند "درود" وزیر پای چپ دوم بگویند"جناب") امکان داره که فرمانده به شما مرخصی تشویقی بده و خلاصه تا اخر دوره سر همه ما را با این حرف ها گول مالید و با اینکه گروهان ما بهترین رژه را در پادگان داشت و حتی برای رژه در شهر در روز بیست و دوم بهمن ماه انتخاب شد ولی دریغ از یک روز مرخصی تشویقی.
خوب دوست دارم در ارتباط با رژه رفتن بیشتر توضیح بدم ولی این امر خطیر را میگذارم برای فردا در ضمن در تمرین جمعه اتفاقاتی برای یکی از ارشد ها افتاد که او را از ارشدیت عزل کردند که فردا به ان هم اشاره خواهم کرد...