...خوب قطعا می تونید حدس بزنید که بهترین استراحت پس از دو ساعت نشستن در سرما چیست.بله درست است پناه بردن به آسایشگاه و استفاده از محیط گرم آنجا

خوب این ده دقیقه خوشی هم به پایان رسید و زنگ کلاس بعد به صدادر آمد.این زنگ صف جمع داشتیم و به همین دلیل فرمانده ما را به خط کرد تا به سمت میدان صبحگاه حرکت کنیم.در آنجا همان حرکات ابتدایی که صبح آموخته بودیم را چند بار تمرین کردیم و نیز شیوه معرفی نظامی و سلسله مراتب را

این زنگ هم تمام شد و به آسایشگاه که رفتیم فرمانده گفت آماده شوید که به مهدیه برای اقامه نماز ظهر و عصر برویم. البته اینجوری نگفت بلکه گفت بشمار سه از آسایشگاه برید بیرون که نگهبان نشید و ما باید پوتین را در می اوردیم و با دمپایی به سمت وضو خانه مسپس به مهدیه می رفتیم .نمیدانید این بشمار سه چه چیز بدی است بشمار یک که گفته شد من بند پوتین پای چپ را باز کردم بشمار دو پوتین را در آوردم و متاسفانه بشمار سه هم تمام شده بود ولی بنده به دلیل گره کور خوردن بند پوتین راستم این پوتین را نمی تونستم دربیارم.صدای سوت فرمانده همینجور توی گوشم بود بالا خره به هر بدبختی که بود اون پوتین را هم در اوردم و به سمت در دویدم البته الان هم که به ان لحظه و استرسی که انجا داشتم فکر میکنم دلم آشوب می شود .(پوتینی که توی پا گیر کرده و بندش هم نا جور گره خورده و باز نمیشه و نه میشه اونو پوشید و نه در آوردش و از طرفی هم سوت های مکرر جناب سروان)خوب به مهدیه رفتیم و باجایگاه خود در مهدیه هم آشنا شدیم(گوشه سمت چپ محراب تا انتهای مهدیه مربوط به گردان ذوالفقار بود و به ترتیب کنار ان گردان عاشورا قدس و کربلا قرار میگرفتند)

خوب نماز که تمام شد مجددا ما را به خط کردند و مسیری که هر روز پس از نماز باید از ان برگردیم را هم نشانمان دادند چون اگه از مسیرهای دیگه میرفتیم به دلیل منفک بودن به ما گیر میدادند

خوب به آسایشگاه که رسیدیم با توجه به اینکه مسوولین خدوم غذا با گاری خود غذا را آورده بودند ما ظرف خود را بر داشتیم و جلوی درب سلف مجددا به خط شدیم .خوب مسوولیین نظافت سلف یک امتیاز داشتند و ان اینکه بدون نوبت می توانستند غذا بگیرند...


X