این شعر را تقدیم میکنم به همه دانشجوها و دانشگاه رفته ها و امیدوارم سهراب مرا ببخشد وازدستم راضی باشد

دانشجو می باشم

ترم اخر هستم

چند واحد دارم

که اگر پاس شود

موتوری خواهم ساخت

خواهم انداخت به راه

دور خواهم شد از این دانشگاه

که در ان هیچ کسی نیست که در رشته برق

دانشجویان را دلگرم کند

موتور از دود تهی

ودل از ارزوی نمره بیست

همچنان خواهم راند همچنان خواهم راند

نه به خاکی ها دل خواهم بست

ونه آسفالت خراب جاده

ونه به تابش خورشید که بر چشم ترم میتابد

همچنان خواهم راند

همچنان خواهم خواند

دور باید شد دور

دور باید شد از ان دانشگاه

که در ان دکتر خوش خلق بسی نایاب است

که دران دفتر دانشجویان

ز صفا و کرم و عشق بسی خالی است

همه دنبال ربات

همه جا یک پروژه

همه تکلیف و کوییز

همه اوضاع خراب

برق فریادی زد

نوبت مهر و وفاست

همچنان خواهم خواند

همچنان خواهم راند

پشت آن جاده سبز پشت آن کوهستان

دانشگاهی هست

که در ان مهر و وفا موج زند چون دریا

دست هر استادش شاخه ای از گل سرخ

دست دانشجویان پر زاحساس شعور

دانش آموز به یک نمره چنان مینگرد

که به یک شعله به یک خواب لطیف

به(bah)چه دانشگاهی است

کاش کنکور نبود

که همه در پی عشق و هنری میرفتند

که به آن محتاجند

ودرآن درس چنان ارزش داشت

که برای هیچ کس

نمره کابوس نبود

پشت ان جاده سبز دانشگاهی است

موتری باید ساخت

باید انداخت به راه


X