سلام علی جان
مولای من سرور من
بدون مقدمه میخواستم با شما درد دلی گویم تا کمی آرام گیرم
آقا جانم
تو که خود سنگ صبور فقیران و مسکینان بودی چرا سنگ صبورت چاه بود؟
مولای من
چگونه اصحاب ثقیفه به خود اجازه دادند ترا خانه نشین و همسرت را آزرده و بیمار کنند؟
آقا
چگونه سفیانیان ملعون حاضر شدند در منبر ها و قنوت هایشان تو را لعن و نفرین کنند در حالی که هستی شان از دعای خیر تو بود
علی جان
تو خود بهتر میدانی که طعم درد و غم چیست
زیرا که خود ان را چشیده ای
مولای من
تو دردمندان را پناه و ملجا بودی
تو پدر یتیمان بودی
تو همنشین خرابه نشینان بودی
ای بزرگ مرد میدان شجاعت و دلاوری
ای که ذو الفقارت شاهد پیروزی برای اسلام بود
نمیدانم
نمیدانم آقا جان وقتی همسرت فاطمه را در برابر دیدگان تو و فرزندانت کتک زدند تو چه حالی داشتی
علی جان یاد آن صحنه ها
 آن غم ها و زجر ها
دل هر آزاده ای را آتش میزند
علی
ای مواج دلها
ای نور جان ها
ای خیبر شکن
راستی چگونه آرام بودی؟
و شاهد ظلم ها و شکنجه ها به بی بی دو عالم بودی؟
چگونه شد که توانستی
با دست خود او را کفن کنی؟
با چه دلی او را غسل دادی؟
و با چه حالی او را دفن کردی؟
وچگونه خاک بر پیکر آن یاس بی همتا ریختی؟
ای علی
ای یکه تاز عرصه های نبرد
در آن لحظات چه حالی داشتی؟
آه علی جان
و تو محرم اسراری جز چاه و نخلستان ها نیز نداشتی
علی جان
مرا بپذیر
باور کن
 رشته ای بر گردنم افکنده ای
باور کن
آن هنگام که سخت دلم میگیرد ودنیا
غربتکده ای را میماند
یاد و نام تو تسکین بخش الام من است
علی جان
از اینکه جسارت کردم مرا ببخش
علی جان
تو هستی من
زندگی من
درد من
درمان من
 غم من
سرور وشادمانی من هستی
علی جان
 تو در قلب من جای داری
مولای من
دوست دارم که دستهایت را در دست داشته باشم
ای آبروی عالمین
در دنیا و آخرت آبرویم بخش

دسته ها : دلنوشته
X