... دو روزی که در اصفهان بودم به جهت پیگیری کارهای مربوط به امریه ودیدار خانواده و نیز یک خواب راحت خیلی برایم رویایی بود و  هنگامی این دو روز برایم ارزش بیشتری پیدا کرد که هنگام برگشت در شامگاه یکشنبه متوجه شدم به خاطر بازدید بازرسان روزهای شنبه و یکشنبه پوست بچه ها را کنده اند یعنی در این دوروز به صورت پیوسته در ان هوای سردتمرین رژه برقرار بوده وهمه کلاس ها تعطیل شده بودند.ضمنا بچه ها گفتند که فردا یعنی دوشنبه باید به میدان تیر برویم.پس از یک خواب شیرین و بدون استرس و انجام برنامه های روتین جهت رفتن به میدان تیر شاه و کلاه کردیم و اندکی خوراکی هم با خودمان بردیم .ضمن اینکه به ما دستور دادند که ظروف غذای خود را هم همراه ببریم چون  برنامه تیراندازی تا بعد از ظهر طول میکشید.دوباره به خط شدیم و حرکت کردیم.راهپیمایی از جلوی محوطه گردان تا جلوی در پادگان برای من از شیرین ترین لحظات بود و هنوز صدای مهدی روحی در گوشم هست.از بدو حرکت با اجازه جناب سروان کریمی او میخواند و همه بچه ها جواب میدادند:
کل گورهان کل گورهان یا الله ومادر جواب میگفتیم یا الله یا الله
کل گورهان کل گورهان یااحمدومادر جواب میگفتیم یااحمدیااحمد
.
.
.
کل گورهان کل گورهان یا مهدی ومادر جواب میگفتیم یا مهدی یامهدی
کل گورهان کل گورهان صلوات و در این لحظه بچه ها با صدای بلند صلوات می فرستادند.گفتن این عبارات روحیه مضاعفی به ما میداد ضمن اینکه از تعجب گروهان های دیگر که در مسیر در حال تمرین رژه ویا برگزاری کلاس بودند ما بیشتر لذت میبردیم و صدای خود را بلند تر میکردیم.وانعکاس صدا هم که دیگر زیبایی های خاص خودش را داشت.به میدان تیر که رسیدیم افسر میدان تیر توضیحات لازم و احتیاطات تامینی سلاح های ژ3و کلاشینکف را برایمان بیان کرد.تیر اندازی هم برای خودش عالمی داشت از ان ابتدا که روبروی سیبل تیرانداز و کمک تیرانداز میایستادند تا زمانی که افسر نگهبان میگفت "تیر انداز و کمک تیر انداز با یاد ونام الله به وضعیت" و در این لحظه ما  با گفتن الله به حالت دراز کش در میامدیم .صدای بلند شلیک ژ3 که اشک ادم را در میاورد و از همه جالبتر کمک تیر انداز که باید با کلاه خودش پوکه ها را شکار کند همه جالب بودند.شانزده تیر ژ3 را اول شلیک کردیم و کمک من هم اقای گراوند از بچه های خوب لرستان بود.بنده خدا یازده پوکه کم اورد ولی با کمک همدیگه تونستیم پوکه هاش را پیدا کنیم. در واقع کمک تیرانداز پوکه هایی که جمع میکند مال خودش است واگه کسی پوکه کم بیاره بهش گیر میدند و اذیت میکنند.البته برای یکی دوتا اذیت میکنند واین بنده خدا که یازده تا کم اورده بود.در اسلحه کلاش هم کمک تیر انداز من نیما کریمی میر بود.من و او خیلی با هم رفیق بودیم و همیشه با هم شوخی میکردیم.یادش به خیر
خوب تا ظهر تیراندازی طول کشید و ما خسته و کوفته و با لباس های گل الود به پادگان برگشتیم...
   

X