خوب امروز دوشنبه و ساعت یک و نیم بعد از ظهر شده و خیال من هم بابت سایز کردن لباس هام راحت.حالا فقط مونده بود نوار های قرمز رنگی که باید روی شلوارها دوخته میشد(چقدر هم زشت بود و دیپلمه ها که ما را میدیدند میخندیدند و به ما میگفتند تاکسی ویژه چون خودشون این نوارها را نداشتند و شلوارشون ساده بود!!!)و اتیکتهای محل خدمتی و نام نام خانوادگی روی پیرهنها و اور کت که اونها را هم همونجا تو خیابون طالقانی نه هزار و پانصد تومن میگرفت که همه کارهاش را انجام بده علی رغم میل باطنی و اینکه میدونستم این کارشون بیش از هفت هزار تومن نمیارزه به علت کمبود وقت و نخوابیدن به اندازه کافی قبول کردم و جام زهر را نوشیدم(البته همه سربازهای اصفهانی لباساشونو به اونجا داده بودند و چون اتیکت ها با خط نستعلیق نوشته شده بود اونجا اصفهانیها به راحتی همدیگه را میشناختند)خوب به علت زیاد بودن تعداد سربازهاصاحب مغازه گفت بروید و فردا ساعت پنج بعد از ظهر بیا و من هم قبول کردم(البته شما تصویر خیابان طالقانی را اینطوری تو ذهنتون مجسم کنید که چهار مغازه به هم چسبیده و داخل هر یک ده سرباز و بین مغازه ها هم همینطور سرباز رد و بدل میشه تا شاید به اندوه سربازها در اون به اصطلاح دو روز مرخصی پی ببرید) خوب چون خیالم بابت لباس ها و پوتین راحت شده بود به خونه اومدم و جای شما خالی یه خواب راحتی رفتم...
X